loading...

شیهه‌ی ابدیِ اسبی حین زاییدن

بازدید : 315
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 9:37

* امروز با مریم زیاد حرف زدم ... گفت چاره‌ات این است که موهایت را از ته بتراشی ...

* یک خاطره تعریف کرد که حیف به خودم قول داده‌ام دیگر زرت و پرت نکنم ... وگرنه به فرد مورد نظر می‌گفتم و یکم می‌خندیدم و دلم از این سیاهی درمی‌آمد ...

* به مریم می‌گفتم من استاد دویدن در دایره‌های ناقص و شکسته‌ام ... گفت این تنها چیزی‌ست که من هیچ‌وقت نفهمیدم چرا ... راست هم می‌گفت ... خودم هم نمی‌دانم چرا ...

مصاحبه خبرگزاری ایلنا با مجید کریمی درباره پیامدهای اقتصادی و سیاسی جنگ قره باغ
برچسب ها دایره های زیبا ,
بازدید : 322
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 9:37

* تنهایی دارد در قلبم بال بال می‌زد ...

* به تنهایی‌ام که فکر می‌کنم، به اندوهم که تمام تنم را فراگرفته که نگاه می‌کنم دلم می‌خواهد اندازه‌ی تمام رودخانه‌ها بگریم ...

* هیچ‌کس نیست که با او از خودم حرف بزنم ... از خودم که دارم سقوط می‌کنم ...

* امیدی به هیچ‌چیز و هیچ‌کس ندارم ... می‌خواهم این‌قدر در این تاریکی بمانم تا خودم شبیه تاریکی شوم ...

مصاحبه خبرگزاری ایلنا با مجید کریمی درباره پیامدهای اقتصادی و سیاسی جنگ قره باغ
بازدید : 325
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 12:37

* حالا اومدیم بریم اون ماتیک قرمزه رو بخریم یکم در سطح شهر تردد کنیم که از امروز شهر به حالت نیمه قرنطینه دراومد ...

* خودم باورم نمیشه که بیشتر از یک ماهه برنج نخوردم ... نه! دروغ گفتم ... پریروز دو قاشق خوردم ...

* علی می‌دونم این‌جا رو می‌خونی و دلت می‌شکنه اما بله! وقتی داشتم برنج می‌خوردم قاشق کشیدم کف قابلمه ...

* من از دوری برنج کته قشنگ اشک می‌ریزم ... کاش کته، عشق منو بفهمه ...

* اصلن باید وصیت کنم منو توی شالیزار دفن کنند ...

کارگاه 8 - طراحی با ابزار 3d
بازدید : 328
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 12:37

* من با تمام وجودم از روابط انسانی و عاطفی دنیای امروز متنفرم ... و قلبم برای ابراز احساسات و درک انسان‌ها قرن‌ها عقب‌تر از دنیای حال حاضره ... و ذهنم دوست داره مفاهیم رو جلوتر از زمان خودش درک کنه ... برای همینه که همیشه سرخورده‌ام‌ و همیشه به کتاب‌ و کلمه پناه می‌برم و اتاق و تنهایی خودم ...

* هر وقت برای کاری ذوق دارم و کاری را با ذوق کودک‌صفتانه‌ی خودم انجام می‌دم بعدش با پشت دست کوبیده می‌شه توی دهنم ... برای همین تصمیم گرفتم که نه این که ذوق نکنم، که کلن کاری نکنم ...

* از اون وقت‌هاست که دوست دارم زیاد حرف بزنم و چون کسی نیست پتو رو کشیدم سرم و دارم این‌جا چَرت و پَرت می‌نویسم ...

کارگاه 8 - طراحی با ابزار 3d
بازدید : 466
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 13:36

* شبیه گرفتن لیوانی زیر آب. سر هم بروم، باز برایم کم است؛ باز از «او» بیشتر می‌خواهم ...

* نگه‌داشتن چیزی در مشت، خبرگی می‌خواهد. آن هم برای منی که همه چیز، همیشه از میان دستانم ریخته است ...

* احساسات من خفه‌کننده‌است. خودم این را می‌دانم. طور دیگر بودن را بلد نیستم ...

* شبیه جریان آبی که جایی زیر زمین در حرکت است ... بی‌صدا، در تاریکی، بی‌شکل ... احساس من هم به «او» همان ...

نقش محتوا در سئو، محتوا در سئو فقط محتوای متنی نیست!
برچسب ها
بازدید : 463
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 17:37

* چند وقت پیش بود کسی از من خواست اگر کاری از دستش برایم برمی‌آمد به او بگویم ... مدت‌هاست دارم با خودم کلنجار می‌روم که بهش بگویم ما که در یک شهر هستیم ... بیا جایی بنشینیم و بگذار یک ساعت برایت حرف بزنم ...

* دلم می‌خواهد یک روز صبح از خواب بیدار شوم و تبدیل شده باشم به چیزی که هنوز به وجود نیامده‌است ...

* همیشه با خودم فکر می‌کنم برای آدم‌های دوست نداشتنی شبیه من واقعا جایی یا کسی نیست ... نمی‌دانم ... قلبم که مچاله می‌شود به همه چیز فکر می‌کنم ...

100 و 50
بازدید : 631
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 17:37

* بعد از آن سه روز مرگ‌آور که ضجه زدم که رهایم نکنید به حال خودم، خیلی از جنبه‌های زندگی‌ام تحت تاثیر قرار گرفت ... ظاهرم را آرام نگه داشته‌ام اما فقط خودم می‌دانم در چه تاریکی عمیقی دارم دست و پا می‌زنم ...‌ بعد از آن سه روز پشت سر هم دروغ گفتم ... به همه ... مطلقا به همه ... کار دیگری از دستم برنمی‌آمد ... با خودم کنار آمدم که ته‌اش یک سگ گَرگرفته و ولم که باید رها شوم به حال خودم در تاریکی‌ای که می‌ترساندم ...

* آدم‌های خوب دورم کم نیستند اما گوش‌هایشان برای من نیست ...

* تا می‌آیم حرف بزنم ناخن‌هایم را فرومی‌کنم کف دست‌هایم که هی! تو زبان آدمیزاد نمی‌دانی ... حرف نزن ...

* من دارم در مشت‌های این تاریکی کوچک و کوچک‌تر می‌شوم و هیچ صدایم به جایی نمی‌رسد ...

100 و 50
بازدید : 351
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 17:37

* از اقیانوس هم که پر شوم باز چیزی در من کم است، نیست، خالی‌ست ...

* و همیشه به دنبال کسی می‌گردم که شبیه بال زدن پرنده‌ای با من رفتار کند. نرم، به غایت نازک. قلبم بیشتر از این، تابِ خراش افتادن ندارد ...

* از خالیِ درونم می‌توانم ساعت‌ها حرف بزنم ...

* چیزی دارد مرا از درون می‌کُشد ...

سگ در تاریکی ...
بازدید : 494
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 14:36

* می‌خواهم این زمستان را در قلبم جاودانه کنم. و تمام درختان را و صدای بالِ تمام پرندگان را و صورت تمام آدمیان را در تاریکیِ قلبم به خواب ببرم ...

* کاش سرم را می‌چسباندم به زمین و صدای پای اسبی از دور دست می‌پیچید در گوشم ...

* کاش می‌شد خودم را از حافظه‌ی زمین پاک کنم و شبیه دودی به هوا بروم ...

یادگیری زبان انگلیسی به کمک موسیقی
بازدید : 352
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 20:38

* ابرهای متراکمی‌هستم از اندوه ...

* انتهای تمام رویاهایم را ابری غلیظ پوشانده‌است ...

* دیگر امیدی ندارم از این اندوه برای کسی سخن بگویم ... ناامیدی مطلقی که مرا به زیر آب‌ها کشانده است ...

* دیگر تقلا نمی‌کنم ... ماهیگیرِ پرحوصله‌ای اگر باشد، خودش می‌داند چطور قلاب به دهانم بیاندازد و بکشاند مرا روی سطح آب ...

روش هایی که برای خودکشی فور دازای سان
برچسب ها

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی